میگوید: «مگر آدمها در زندگیشان چندتا آرزوی خیلی بزرگ دارند؟ چندتا آرزو دارند که شب و روز به آن فکر کنند و برایش رؤیا ببافند؟» درنگ میکند و به انگشتهایش زل میزند، دست روی دست میگذارد و آرام میگوید: «بیشتر از سهچهارتا که نیست. اگر برای رسیدن به همین چندتا هم تلاش نکنیم، پس دیگر برای چه زندهایم؟» با این استدلالش خلع سلاحم میکند، آن هم بعد از همه حرفهایی که درباره شرط وجود امکانات برای رسیدن به موفقیتها و آرزوها گفتم.
حسنعلی ساقی با این صحبتها میرود سراغ معرفی خودش و آرزوی پزشکشدنش تا بگوید تلاش است که زندگی را شکل میدهد و آدمی را به آرزوهایش میرساند؛ حتی اگر کسی همچون او از خانوادهای با سطح مالی متوسط و حتی پایین باشد، در منطقه کمبرخوردار زندگی کند، از مدرسه عادی دولتی تحصیل را شروع کند، کلاس کنکور نرود، معلم خصوصی نداشته باشد، از میز مطالعه و دهها منبع آموزشی و تست محروم باشد، با اتوبوس به مدرسه برود و حتی سال منتهی به کنکور یعنی پایه دوازدهم را غیرحضوری بخواند. حسنعلی با تلاشی که به آن باور داشت، توانست با کمترین امکانات به آرزوی بزرگش برسد و با کسب رتبه دورقمی، «نخبه» پیشوند نامش شود.
حسنعلی خاطرات متفاوتی از درسخواندن و کسب رتبه 27منطقه و 72کشوری در رشته علومتجربی دارد و معتقد است آدم در هرجای دنیا اگر آستین همت را بالا بزند، حتما نتیجهاش را میبیند. او پسر پرتلاشی است که فقط با صرف500هزار تومان، 2سال قبل در قله قبولیهای کنکور قرارگرفت و نامش در فهرست پزشکهای آینده کشور آمد. نخبهای که قرار است بعد از پایان درس پزشکی در دانشگاه تهران، به شهر خودش برگردد و از مشکلات مردم، بهخصوص پایین شهر و محله زادگاهش گرهای بازکند.
فصل تابستان که همیشه با یک آزمون بزرگ برای دانشآموزان دبیرستانی آغاز میشود، بهانهای شد که سراغ این نخبه گروه علومتجربی کنکور1398 در محله میثمشمالی برویم. تنها توصیه او به دانشآموزان، تلاش هدفمند برای رسیدن به آرزوی بزرگ است. حسنعلی جز تلاش فردی، همراهی خانواده را در این موفقیت بیتأثیر نمیداند و در طول مصاحبه بارها به پدر کارگر و مادر خانهدارش افتخار میکند که کمک کردند تا او امروز به آرزویش برسد.
شب کنکور سال1398 که پلک روی هم گذاشت و با تکیه بر تلاشهایش آسوده و راحت خوابید، تصویری از بعد کنکور و اعلام نتایج نداشت. استرس داشت، اما قوت قلب معلم ریاضی دبیرستان، نمره برتر آزمون تیزهوشان، رؤیای جراحی قلب، دستهای پدر کارگر، زحمتهای مادر و درسخواندنهای زیاد که از ذهنش گذشت، با خودش فکر کرد رسیدن به رشتهای که دوستش دارد، زیاد سخت نیست: سواد خواندن و نوشتن که پیدا کردم، درسخواندن هم آمد در فهرست علایقم. دکترها را دیده بودم و همیشه خودم را جای آنها میگذاشتم. از همان بچگی دلم میخواست پزشکی قبول بشوم. به همین دلیل از کودکی برای رسیدن به این آرزو تلاش کردم.
من امکاناتی در خانه نداشتم. نه خبری از کلاس و سیدیهای آموزشی بود و نه حتی میزی برای مطالعه. روی قالی چهارزانو میزدم و درس میخواندم
مقطع ابتدایی را که تمام کردم، وارد مدرسه تیزهوشان شدم. چون از مدرسه دولتی آمده بودم، از بقیه بچهها عقبتر بودم و توان گرفتن معلم خصوصی هم نداشتم که به آنها برسم. خودم را نباختم و شب و روز درس خواندم تا به آنهارسیدم و حتی از بقیه جلو زدم. من امکاناتی در خانه نداشتم. نه خبری از کلاس و سیدیهای آموزشی بود و نه حتی میزی برای مطالعه. روی قالی چهارزانو میزدم و درس میخواندم.
حتی کتاب تست زیادی هم نداشتم و بیشتر کتابهای لازم را از کتابخانه مدرسه امانت میگرفتم. سال1398 فقط 500هزار تومان کتاب خریدم و همانها را بارها دوره کردم و تست زدم. شاید وجود امکانات مسیر رسیدن را برای من آسان میکرد، ولی نبودشان هم جلو من را نگرفت. چون تلاش کردم و خواندنم هدفمند بود. نوع مدرسه تعیینکننده نیست. اگر مدارس دیگر هم بودم، به همین اندازه برای رسیدن به رتبه زیر100 و پزشکی تلاش میکردم.
حسنعلی برای درسخواندن و آمادهشدن برای کنکور شیوه خودش را داشته است: از آنهایی نبودم که برای درسخواندن در را به روی خودم ببندم. چون به همان اندازه که درسخواندن مهم است، استراحت هم مهم است.
از تابستان سال یازدهم که بهطور جدی خواندن برای کنکور را شروع کردم، روزی 9ساعت میخواندم که در روزهای منتهی به کنکور به 12ساعت رسید. البته من زمان تعیینکردن برای مطالعه را قبول ندارم و فکر نمیکنم هرکسی ساعت بیشتری بخواند، یعنی حتما در کنکور موفق میشود، بلکه بیشتر برنامهریزی مهم است. من سال دوازدهم مدرسه نرفتم و از مدرسهام که بهترین معلم و کلاسها را دارد، استفاده نکردم. چون سرعت آنها کم بود و بهجای آن وقتم را گذاشتم برای خواندن کتابهای آموزشی خوب.
در خانه یا کتابخانه بوستان بسیج که درس میخواندم، هر 2ساعت یکبار خوب استراحت میکردم. تفریحم هم ورزش بود. در خانه داخل حیاط و در کتابخانه از وسایل ورزشی پارک استفاده میکردم. البته از زمانیکه جدی درسخواندن را شروع کردم، موبایل را کنار گذاشتم و تا خود کنکور زندگیام بدون موبایل بود.
از آنهایی نبودم که برای درسخواندن در را به روی خودم ببندم. چون به همان اندازه که درسخواندن مهم است، استراحت هم مهم است
گاهی دربارهاش میشنویم یا آمار جدیدی به گوشمان میرسد که فلان رتبه برتر هم رفت در فهرست فرار مغزها. نامهایی که برایمان حکایت تلخی دارد. اما حسنعلی جور دیگری فکر میکند و معتقد است که اتفاقا اینجا جای ماندن است. او میگوید: بارها به رفتن از ایران و مهاجرت بهعنوان یک رتبه برتر فکر کردهام، اما من پزشک شدهام تا دردی از جامعهام دوا کنم و تصمیم دارم تخصصم در پزشکی را در رشته جراحی قلب و عروق ادامه بدهم و با پایان یافتنش به مشهد برگردم و بهویژه برای مردم پایین شهر، جایی که در آن بزرگ شدهام، خدمت کنم. به نظر من آدم نباید بعد از موفقشدن محیط زندگیاش را از یاد ببرد. پدر من کارگر بود، ولی یکسال که کتابخانه رفتم، با همراهی برادرهایم هرروز برایم ناهار تازه به کتابخانه آورد.
مادرم خانهدار بود و هرشب فضای خانه را آرام میکرد تا بدون استرس درس بخوانم. چطور میتوانم زحمتهایشان را فراموش کنم و بروم، حتی برای زندگی بهتر. من از گذشته هم قبول نداشتم که وضعیت خانوادگی، شغل پدر و مادر، محیط زندگی و درس میتواند شرط موفقیت باشد، الان هم همین را میگویم و در ایران میمانم تا با تلاشم به موفقیت برسم.
حسنعلی استعدادی بود که مدیر مدرسه او را کشف و درست راهنمایی کرد و با تلاش، نه تکیه بر امکانات، توانست در سال1398 یکی از 2مشهدیای باشد که رتبه زیر 100 کسب کردهاند. او در پاسخ به اینکه کمبود امکانات در مناطق کمبرخوردار شهر، تا چه اندازه امکان موفقیت را از بچههای این مناطق میگیرد، میگوید: بچههای این مناطق ظرفیت زیادی دارند، ولی توانمندیهایشان درست و بهجا استفاده نمیشود و استعدادها کور میماند. مثلا وقتی بچههای فامیل و همسایگان برای رفع مشکل پیش من میآیند، متوجه باهوشیشان میشوم، اما مشکل اینجاست که زمینه بروز استعدادشان وجود نداشته است.
با همین باور فکر میکنیم باید بهترین امکانات و بهترین مدرسه را داشته باشیم که صاحب رتبه خوب در کنکور شویم یا معجزه شود که پزشکی قبول شویم. حال آنکه من به چشم خودم در دانشگاه تهران که بهترین دانشگاه ایران است، دانشجوهای زیادی دیدم و میبینم که از وضعیت سخت به نتیجه عالی رسیدهاند. البته یکی از مهمترین علتهای پایینبودن سطح علمی در مدارس کمبرخوردار این است که احتمال داشتن رقیب سرسخت کم است. اتفاقی که در مدارس مناطق برخوردار میافتد و این حس رقابت باعث موفقیت بیشتر میشود.
ما 3برادر هستیم با فاصله سنی بهنسبت کم. من پسر وسطی و متولد سال1380 هستم. از زمانی که چشم بازکردم تا به امروز در همین نقطه شهر بودهایم. پدرم کارگر کارخانه آرد در تپهسلام است و مادرم خانهدار با سواد سیکل. نه من و نه 2برادر دیگرم هیچوقت مدرسه غیرانتفاعی نرفتیم و آغاز تحصیلمان از مدرسه عادی نزدیک خانه به نام شهیدرجایی بود. در هرکلاس بیشاز 35نفر کنار هم مینشستیم. برادر بزرگتر فوقدیپلم گرفت و کافینت دارد. برادر کوچکتر هم مدرسه میرود و من دانشجوی پزشکی هستم. از همان ابتدا که پایم به مدرسه رسید، درسخواندن به علاقهمندیهای کودکیام اضافهشد. در مدرسه خوب گوش میکردم و در خانه بدون کمک پدر و مادرم تکالیفم را انجام میدادم و بازی هم میکردم. هر 6سال ابتدایی معدلم 20 بود و شاگرد اول کلاسها بودم.
سال آخر ابتدایی مدیر مدرسه نامم را برای آزمون مدارس تیزهوشان رد کرد و من هم با نمره خوبی قبول شدم. مدرسه دوره اول دبیرستان تیزهوشان در مصلی بود و خانه ما هم در بولوار دوم طبرسی. برای اینکه خرج اضافی روی دوش پدر کارگرم نگذارم، هرروز با اتوبوس راهی مدرسه میشدم. زمانی هم که در آزمون تیزهوشان برای تحصیل در دوره دوم دبیرستان قبول شدم و قرارشد به میدان فردوسی بروم، بازهم با اتوبوس رفتوآمد میکردم و هرروز 2 اتوبوس عوض میکردم. دانشگاه را هم فقط در 2ترم حضوری در خوابگاه دانشگاه تهران خواندم و الان هم با کرونا بیشاز یکسال است که واحدهای درسی را غیرحضوری میگذرانم.
وجود کتابخانه و دردسترسبودن آن در موفقیت کنکوریها بیتأثیر نیست، بهخصوص در مناطق کمبرخوردار که احتمال دسترسی آنها به منابع خوب و بهروز کمتر است
همانطور که حسنعلی ساقی اشاره کرد، او با استفاده از کتابهای امانتی مدرسه و فضای مطالعه کتابخانه بوستان بسیج برای کنکور تلاش کردهاست. موضوعی که نشاندهنده نقش کتابخانه و محیطش برای موفقیت کنکوریهاست.
هادی کریمپور، مسئول کتابخانه شهیدموسوی فرهنگسرای انقلاب هم بر این نکته صحه میگذارد و میگوید: وجود کتابخانه و دردسترسبودن آن در موفقیت کنکوریها بیتأثیر نیست، بهخصوص در مناطق کمبرخوردار که احتمال دسترسی آنها به منابع خوب و بهروز کمتر است. از همینرو و با دیدن موفقیت دانشآموزان در کتابخانه سعی میکنیم هرسال منابع را بهروز کنیم. امسال چون اعتبار نداشتیم، 150جلد کتاب تست و آموزشی خوب از دانشآموزان بالای شهر در طرح اهدا و وقف کتاب به کتابخانه ما داده شد؛ کتابهای خوبی که باتوجه به مراجعه زیاد کنکوریها به ما اصلا در قفسهها نمیماند. البته از گذشته هم 800جلد کتاب تست و آموزشی از دبستان تا کنکور داریم که بهدلیل تغییر کتابهای درسی، بخشی از آنها باید عوض شود، اما از بخش دیگر استفاده میشود.
طبق گفتههای او، وجود همین کتابخانه کوچک باعث شده است تا کنکوریهای این محدوده نیازهایشان را در حوزه کتاب تست و آموزشی و همچنین فضای مطالعه برآورده کنند.
آنطور که او میگوید، در دوران کرونا بهعلت وجود محدودیتها، روزانه 20کنکوری از سالن مطالعه استفاده میکنند، اما تعداد افرادی که کتاب مخصوص کنکور به امانت میگیرند، زیاد است؛ درحدی که کتابهای جدید اصلا در قفسهها نمیماند. او با تأکید بر همین موضوع، تأکید میکند که باید نهاد کتابخانهها و شهرداری برای بارورشدن این استعدادها بیشتر در کتابخانهها هزینه کنند.
حسنعلی در طول مصاحبه بارها به پدر و مادرش و کمتوقعی آنها اشاره میکند. موضوعی که باعث شده است هیچ تحمیلی روی او نباشد و بتواند بدون استرس درس بخواند و آزمون بدهد. نکتهای که از نظر او خیلی از خانوادهها آن را رعایت نمیکنند و بهدنبال آرزوهای خودشان در درسخواندن فرزندانشان هستند. با همین الگو خود او در آینده میخواهد برای فرزندانش همینطور باشد و تحمیلی در زندگی نداشته باشد، حتی اگر فرزندانش به دنبال هنر باشند که این روزها پولدرآوردن از آن سخت است.
با همین نکتههای حسنعلی، پدرش محمدرضا ساقی میگوید: در طول سالها درسخواندن حسنعلی، من و مادرش حتی یکبار هم نگفتیم تو در بهترین مدرسه درس میخوانی، پس باید فلان رتبه را بیاوری یا فلان رشته در دانشگاه قبول شوی. او در همه سالهای تحصیلش هیچوقت به من نگفت بابا پول بده کلاس ثبتنام کنم، معلم خصوصی بگیرم، کتاب بخرم، سرویس بگیرم و... . همیشه مراعات من کارگر و حساب جیبم را کرد. حتی زمانی که مجبور بود برای رفتن به مدرسه تیزهوشان شهیدهاشمینژاد در میدان فردوسی، صبح دوتا و موقع برگشت هم دوتا اتوبوس عوض کند، پیشنهاد سرویس را دادم، بازهم خودش قبول نکرد. در کل برای درسخواندن خرجی روی دست من نگذاشت.
او در همه سالهای تحصیلش هیچوقت به من نگفت بابا پول بده کلاس ثبتنام کنم، معلم خصوصی بگیرم، کتاب بخرم، سرویس بگیرم و... همیشه مراعات من کارگر و حساب جیبم را کرد
مادر حسنعلی هم از کمتوقعی پسرش میگوید و با یادآوری خاطرات دوران کودکی او تعریف میکند: حسنعلی زمانی که هنوز مدرسه نمیرفت، عاشق کیف و کتاب بود. هرروز صبح زود از خواب بیدار میشد تا کیف برادرش مجتبی را بردارد و همراه او به مدرسه برود. وقتی هم مدرسه رفت، کیف و کتابهایش را هرجا که میرفتیم، همراه خودش داشت؛ از مهمانی بگیرید تا روستا.
هیچوقت هم نمیگفت این کیف کهنه شده است یا این دفتر خوب نیست یا این مداد کوچک شده است. با کمترین وسایل درس میخواند. حتی از من هم توقعی نداشت و من طی 12سال تحصیل حسنعلی حتی یکبار کتابش را بازنکردم یا حتی یکبار نگفتم درست را بخوان. خودش بهموقع میخواند و جمع میکرد. البته از همان زمان من اصلا توقعی نداشتم که پزشک و مهندس شود. همیشه میگفتم همینکه مدرسه برود و بعدها کار داشته باشد، کافی است. وقتی هم در سال آخر خیلی از همکلاسیهایش مشاور برای برنامهریزی میگرفتند، او برای خواندن درسها به خودش تکیه کرد و با آزمون و خطا مشاور خودش شد.
بیشتر کارم این روزها خواندن درسهای پزشکی و مشاورهدادن به دانشآموزان کنکوری است. اگر بخواهم خلاصه راهنمایی کنم، مهمترین توصیههای من این است که ساعتها کلاسرفتن، ارزشش کمتر از یکساعت مطالعه کتابهای مفید است. پس در استفاده از کتابهای آموزشی و تست خوب برنامهریزی داشته باشند. زیرا این کتابها امروز تا حد آموزش معلمهای خوب پیشرفت کردهاند.
از طرف دیگر، حتما در سال آخر در یکی از آزمونهای آزمایشی شرکت کنند. نه به دلیل سنجش خودشان، بلکه بیشتر به سبب برنامهریزی هدفمندی که این آزمونها در مطالعه ارائه میکنند. همچنین حتما مصاحبه رتبههای برتر را در فضاهای مجازی بخوانند و از مشاورههای آنها استفاده کنند. درست مانند کاری که خود من انجام دادم. زیرا نکتههای متفاوتتری در مطالعه ارائه میکنند. هیچوقت مداوم مطالعه نکنند و بین خواندنهایشان استراحت کنند و در آخر هم اینکه خواندن را از مسائل سخت شروع نکنند، بلکه از آسانها شروع کنند تا به سطح سخت و پیشرفته برسند. با این روش مسائل را از ابتدا درست میآموزند و احتمال خطا پایین میرود.
علیاکبر خوشبخت معاون دبستان شهیدرجایی است. کسی که تجربه معلمیاش در مدارس مناطق کمبرخوردار او را به این باور رسانده است که مشکل استعداد در نقاط پایین شهر وجود ندارد، بلکه نرسیدن به موفقیت این دانشآموزان، بیشتر به والدین آنها برمیگردد.
او میگوید: متأسفانه در این مناطق مشکلات اقتصادی خانوادهها بیشتر است و پدر و مادر خیلی درگیر این موضوع هستند. از همینرو چندان دنبال درس و تحصیل فرزندانشان نیستند. برای بیشتر آنها همین اندازه که فرزندشان باسواد شود و دیپلم بگیرد و در کاری مشغول شود، کافی است. معمولا استعداد بچههای پایین شهر کشف نمیشود.
شاید باورتان نشود که ما اینجا والدینی داریم که برای پرداخت 50هزار تومان هزینه تحصیلی فرزندشان کل پرونده را پاره میکنند و از تحصیل پسرشان انصراف میدهند. حال آنکه معلمها همانهایی هستند که در دیگر نقاط شهر هم وجود دارند و همان درسهایی را آموزش میدهند که مدارس دیگر دنبال میکنند و نمیشود گفت که معلمها در پایین شهر کم زحمت میکشند. از طرف دیگر، اگر استعدادها هم کشف شود، در بیشتر موارد بهعلت مشکلات اقتصادی خانوادهها، این استعدادها هرز میروند. به همین دلیل است که تعداد نخبههایی که از نقاط کمبرخوردار شهر معرفی میشوند، کمتر از بالای شهر است.